دیشب با یکی رفته بودیم بیرون و کلی در شهر چرخیدیم بازار اوزیها بازار زیتون وچند جای دیگر با خود تا سف خوردم که از رنگهای شاد وزیبای لباسهای بندری خبری نبود و آن فرهنگی که به دنبال آن لباسها بوددیگر نیست شاید هم در چنین فصلی وزمانی نیاز نباشد اما چیزهایی را به د نبال داشت که انسانیت را معنا می بخشید فعلا در زیر برجها ی سر به فلک کشیده خیلی چیز ها دارد گم می شود...